اين يادداشت در باره آخرين تحولات و دگرديسى سياسى در حزب "کمونيست کارگرى" (ح ک ک) است. آقاى حميد تقوائى در پلنوم اخيرشان و مشخصا در سمينار جانبى که تحت عنوان "حزب سياسى" ارائه کرد اين تحول را براى عموم بنمايش ميگذارد. اما از همينجا شروع کردن و به همين پلنوم اکتفا کردن يک اشتباه محض است. اين سمينار يک حلقه از يک مجموعه نظرى – سياسى راست است، نهايت روندی که ديدگاه ناسيوناليستى و انقلابيگرى خرده بورژوائى سر کمونيسم کارگرى را در آن حزب زير آب کرد و دو دستى تحويل بورژوازى داد. اين پلنوم نقطه عطف پروسه تبديل يک حزب سياسى کمونيست کارگرى به يک گروه فشار راست و ناسيوناليسم پرو غربى است.
صحنه از دور
حميد تقوائى اگر در دوره هاى قبل نقش سياسى خاصى در شکل دادن به ديدگاه و سيستم فکرى سياسى حزب کمونيست کارگرى ندارد٬ در دوره اى که سکان حزب را بدست گرفت راه صد ساله را يک شبه پيمود. سير کمرنگ شدن چهارچوبها، اصول، نرمها، فرهنگ و سنت کمونيسم کارگرى و تدريجا محو آن در حزب با سير تحول پرچمداران اين روند از جمله خود ايشان تباين دارد. حميد تقوائى در اين پلنوم زيادى عصبانى است و ادبياتی که در مورد مخالفين سياسى درون و بيرون حزب بکار می برد، متحجر و "عاريتى" است. در استدلال بشدت فقير است.
حزبى که زمانى به سنت بحث، همفکرى، اقناع و متحد کردن کادرها متکى بود٬ حزبى که بنيادش بر برخورد برابر و احترام متقابل و فرهنگ بالاى سياسى متکى بود٬ جاى خود را به سنت متکلم وحده شدن و سخنرانيهاى طولانی٬ تحکم٬ تحقير مخالف سياسى٬ و رواج فرهنگ و ادبيات بازارى داده است. مستمعين ایشان هم نگاه ميکنند و بخشا همراه با بد دهنى هاى او ريسه می روند. نه فقط تحول "راديکال" آقاى تقوائى به راست بلکه تحول رهبرى اين حزب به جمعى که اعلام وفادارى ميکند – و البته هر روز آب ميرود – محصول يک پروسه است. پروسه اى که کمونيسم کارگرى در آن٬ شايد بدلائل تاريخى و حتى شخصى٬ تحقير و به ريشخند گرفته شد. پروسه اى که طى آن ناسيوناليسم چپ، پوپوليسم و عقايد زوار در رفته بعنوان "کمونيسم" بازسازى و فروخته شد. اين حزب اگر در تبليغات درونى و بيرونى در رويا و ماليخولياى سياسى سير ميکند٬ در واقعيت به شاگرد شوفر جنبشهاى طبقات ديگر تنزل يافته است.
هدف آقاى تقوائى در سمينار "حزب سياسى" بزک کردن اين واقعيت است. واقعيت دردناکی که تعدادى انقلابى شريف را زير دست عده اى اپورتونيست به نيروى حاشيه اى و دنباله رو جنبشهاى راست و ارتجاعى تبديل کرده است. براى ما که سالهاى طولانى در ساختن اين حزب و دفاع از مواضع و سياستهاى پر افتخار کمونيستى کارگرى آن در صف اول جدال کرده ايم٬ اين واقعيت تلخ و دردناک است.
صورت مسئله چيست؟
هدف اين سخنرانى دو ساعته بقول آقاى تقوائى اساسا پاسخ دادن به معضل کادرهاى حزب در خارج و داخل است. کادرهائى که با سياستهاى حزب همدل نيستند و آنطور که باب ميل ايشان است يوغ راست ناسيوناليست پرو غربى و سبز ملى اسلامى را به گردن نيانداخته اند. سوالاتى مثل تبئين تحولات يکسال اخير تحت عنوان "انقلاب" و يا همراهى با جريانات و جنبشهاى راست ناسيوناليست و ملى اسلامى در داخل و خارج -که ايشان آنها را بعنوان "توده مردم انقلابى" قالب ميکند- و يا دفاع شرمگين کادرهاى حزب از شعار "حکومت انسانى" اساس بحث حميد تقوائى را تشکيل ميدهد.
حميد تقوائى و کورش مدرسى در احزابى که هنوز تابلوى "کمونيست کارگرى" را دارند٬ براى فروختن سياستهاى راست و ناسيوناليستى با عنوان و پوشش "کمونيسم"٬ ناچارند آنها را "ادامه تئوريها و سياستهاى منصور حکمت" قلمداد کنند تا بى اعتبارى تئوريها و سياست هاى خودشان را با اعتبار منصور حکمت بپوشانند. و البته سياستها و تئوريهائى را سرهم ميکنند که منصور حکمت عمرش را در جدال با آنها صرف کرد. مقوله "حزب سياسى" که عنوان اين سمينار است٬ قرار است کاغذ کادوئى باشد که دور سياست ائتلاف اين حزب با جنبشهاى دست راستى کشيده شده است.
شيوه بحث
حميد تقوائى بنا به عادت مالوف در بحث سياسى براى "راديکال" نشان دادن خود به "احضار روح" دست ميزند. از مردگان سياسى نمونه بردارى ميکند و به نقد تئوريهائى می نشيند که صاحبان قديمى آنها به همين زمختى و عقب ماندگى حاضر به تکرار آنها نيستند و دستکم امروز در اشکال پخته ترى خود را بيان ميکنند. مهجورترين سياستهاى پاسيفيستى و راست آقاى کورش مدرسى را٬ که اتفاقا خود آقاى تقوائى گوشه هائى از آن را اتخاذ کرده٬ مورد تهاجم قرار ميدهد تا هر نوع هوس راديکاليسم کمونيستى کادرهاى حزب را پيشاپيش با اين چماق منکوب کرده باشد. اين روش جنگ با اشباح سياسى٬ هرچند يک وجه اپورتونيستى درون حزبى دارد٬ اما شان نزول اصلى آن ظاهر چپ بخشیدن به تئورى و سياست های راست خویش است.
در دنياى واقعى آقاى تقوائى ميخواهد حزبى داشته باشد که همراه و موئتلف شاه اللهى هاى فاشيست و ملى اسلاميهاى توده ايست است و براى اينکه با مانع تاريخ و عادات قديمى سياسى اين حزب و "سوالات ممنوعه" کادرها روبرو نشود٬ بدوا اين جنبشهاى بورژوائى را "توده مردم انقلابى" معرفى ميکند. سپس "طبق تعريف توده به خيابان آمده را متعلق به خودشان ميداند" و هر نوع سوال و بحثى مبنى بر اينکه حزب کمونيستى با اين مرتجعين که فرياد "جاويد شاه" و "يا حسين مير حسين" ميزنند چکار دارد را منتفى اعلام ميکند. نمونه ها و مثال هایشان هم دقيقا همين هاست. استدلالشان هم استدلال قديمى و نخ نماى پوپوليستى "توده انقلابى در خيابان" است و اگر اين توده در خانه نيست پس انقلابى است و متعلق به حزب انقلابى ايشان است!
از نظر ايشان معضل کادرهايشان در داخل و خارج اينست که گويا اين تزهاى مشعشع را خوب نفهميده اند و هنوز متاثر از "مارکسيسم نهى از منکر" هستند. لذا ايشان "امر به منکر" ميکند و راست ريشه دار و واقعى در جامعه را درونى ميکند. به عبارت دقيقتر٬ ساز حزبش را با ساز و چهارچوبهاى جنبش هاى متضاد و متخاصم سياسى – طبقاتى راست ايران کوک ميکند و نام اين هنرنمائى ناسيوناليستى را "کمونيسم" و تلاش براى "حزب سياسى" شدن ميگذارد. از نظر آقاى تقوائى مخالف اين سياست دست راستى و ناسيوناليستى "فرقه ايدئولوژيک" غير سياسى و "چپ سنتى" نام دارد که معنى حزب سياسى را درک نميکند٬ "جنبش طبقات ديگر" است٬ "ضد کارگر" است٬ و بعنوان مانع بايد کنار زده شود.
"حرفهاى پوچ" منصور حکمت
مقوله "حزب سياسى" نه اختراع منصور حکمت است و نه اختراع حميد تقوائى. تاريخا جنبشهاى طبقات اجتماعى و ريشه دار چپ و راست انواع حزب سياسى داشته اند و دارند. منصور حکمت از ايجاد حزب سياسى مارکسيستى و کارگرى بجای گروه فشار حرف ميزد و نه حزب سياسى اى که در مقابل اپوزيسيون راست تسليم شده است. منصور حکمت در مقاطع مختلفى دستکم از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست تا سمينارهاى جانبى کنگره سوم حزب کمونيست کارگرى٬ سياست گروه فشارى و راديکاليسم غير کارگرى و غير اجتماعى نوع آقاى تقوائى را نقد ميکرد و در تقابل، راديکاليسمى بدون تخفيف٬ کارگرى و اجتماعى را فرموله می کرد. وی اصرار داشت و بقول خودش لج داشت که ثابت کند ميشود راديکاليسم کمونيستى را توده اى کرد.
آقاى تقوائى شش پله از تاريخ عقب است٬ خود توده را "راديکاليسم و انقلابيگرى" ميخواند٬ آنهم نه توده مردم ناراضى و معترض بلکه کسانى که آگاهانه جاويد شاه و يا حسين میرحسین ميگويند و ميخواهد حزب را با آنها "پيوند" دهد. آن پوپوليست هاى مهجورى که مورد نقد ايشان است و "تئورى پيوند" را براى ايجاد حزب کمونيستى علم ميکردند بهانه ای است تا خود حميد تقوائى بتواند حزب را با جنبش سياسى رضا پهلوى و ميرحسين "پيوند" دهد! دومى آن گرايش مهجورى است (محفل رضا مقدم و ايرج آذرين) که حب دو خرداد و "جنبش اصلاحات" را قورت داد و از بحث "حزب و قدرت سياسى" با استدلالهاى طبقات حاکم پس زد. جالب اينست که مواضع اين محفل راست در اين دوره با مواضع آقاى تقوائى تفاوت ماهوى ندارد و به همين دليل حميد تقوائى مواضع شان را تائيد کرده است.
اما آن سومى که مورد نظر است و همه اين تاريخ سازى جعلى و معلق زدنها براى آنست٬ بحث "حزب و انقلاب" است. تقوائى ميگويد:
"در صفوف خودمان می بينيم کسانى که با تئوريهاى حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى بار آمدند اما وقتى به انقلاب ميرسند بوکسواد ميکنند٬ برميگردند به جاى اولشان٬ اين صورت مسئله است و جواب از نظر من حزب سياسى است".
از اينجا به بعد داستان شيرين ميشود. لازم به ذکر است که آن "تئوريهاى حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه" منصور حکمت توسط همان پوپوليست هاى مهجور و مورد نقد حميد تقوائى و صد البته خود ايشان و آقاى مدرسى مورد تحريف و تهاجم قرار گرفت. يک اشاره به منصور حکمت ميشود تا کسانى که در حزب احيانا نامى از منصور حکمت و نظرش برده اند ساکت شوند و دنباله اش را از آقاى تقوائى بپذيرند. براى همين است که ايشان جماعت را به سمينار "حزب و انقلاب" خودش رجعت ميدهد و تاکيد ميکند که تز اصلى ايشان در بحث حزب و انقلاب اين بوده که "انقلاب حلقه بين حزب و قدرت سياسى است ... بدون انقلاب نميشود... بدون انقلاب اين بحثها به تئوريهاى پوچ تبديل ميشود".
آن کاغذ کادو و آن خرج کردن و چک بى محل کشيدن از اعتبار منصور حکمت و اشاره به بحثهاى حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه براى اين بود که بگويد اين بحثهاى منصور حکمت بدون تز حميد تقوائى مبنى بر "انقلاب بعنوان حلقه واسط حزب و قدرت سياسى" تئوری هاى پوچى بوده است. بسيار متشکر٬ مسئله روشن شد! يعنى منبعد منصور حکمت پشت صحنه هم نيست٬ از جانب ايشان "پوچ" اعلام شده و صحنه گردان حميد تقوائى است با تز پوپوليستى "حزب و انقلاب"!
"حزب و انقلاب"
سنت فکرى پوپوليستى انقلاب ۵٧ اى که حميد تقوائى همواره نماينده و خاکريز آن بوده است٬ هميشه مورد نقد منصور حکمت در نقاط عطف سه دهه گذشته از اتحاد مبارزان کمونيست تا حزب کمونيست کارگرى بوده است. تا به موارد متاخرتر برميگردد٬ بحثهاى منصور حکمت مبنى بر سرنگونى و انقلاب کارگرى و تاکيد بر تمايز اين دو٬ متدولوژى "سلبى – اثباتى" و رهبرى در دوره انقلابى٬ سياست و متد تقابل با جنبشهاى سياسى ناسيوناليسم پرو غرب و ملى اسلامى٬ بحث شعار جمهورى سوسياليستى٬ بحث "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" و سخنرانى پلنوم چهاردهم حزب تماما در نقد همين ديدگاه انقلابيگرى ۵٧ اى ايشان در حزب است که در دوره بعد از منصور حکمت مجددا با تابلوى "حزب و انقلاب" به صحنه تشريف آوردند. ما در مقالات متعددى در نشريه "برای يک دنياى بهتر" اين ديدگاه را نقد کرده ايم و هنوز آقاى تقوائى بايد جواب آن بحثها را بدهد.
نکته ديگر درک عقب مانده، ناسيوناليستى و پوپوليستى ايشان از انقلاب است. بحث "انقلاب جارى" ايشان که از سال ٢٠٠٠ جارى است هم توسط منصور حکمت و هم توسط ما نقد شده است. مسئله اين نيست که گويا ايشان "انقلابى" است و بقيه از انقلاب کهير ميزنند! خير٬ بحث بر سر انقلابيگرى جنبش هاى متخاصم اجتماعى - طبقاتى است. بحث برسر تفاوت انقلابيگرى کمونيستى کارگرى با انقلابيگرى ناسيوناليسم چپ است. بحث برسر همسوئى با منافع انقلاب کارگرى و همسوئى با "انقلاب سبز" و ناسيوناليستهاى پرو غربى است. بحث برسر دفاع از کمونيسم منصور حکمت توسط ما و "پوچ" اعلام کردن منصور حکمت توسط ايشان است. بحث برسر سياست سازماندهى و تامين رهبرى کمونيستى در جامعه يا دنباله روى و شاگرد شوفر شدن جنبشهاى بورژوائى است. براى منصور حکمت و ما بحث برسر توده اى کردن راديکاليسم کمونيستى است. براى آقاى تقوائى اما بحث برسر چرخش براست براى اجتماعى شدن و تبديل شدن به بخشى از اردوى راست و يکى از احزاب سياسى آن است. ايشان همانطور که تصريح ميکند به روش اکس مسلم ميخواهد اجتماعى شود.
"حزب و انقلاب" ايشان از ابتدا قرار بود همين کارها را بکند: اولا منصور حکمت را "پوچ" اعلام کند تا با يک جدال سياسى قديمى به قدمت دو دهه تسويه حساب قطعى کند. همانطور که آقاى مدرسى به روشى ديگر انجام داد. ثانيا با بحث انقلاب على العموم٬ توده را جاى طبقه و جنبش سرنگونى را جاى انقلاب کارگرى بگذارد. ثالثا بميدان آمدن توده را "طبق تعريف" انقلاب نام بگذارد و خود را از شر تامين ملزومات رهبرى جنبش سرنگونى و سازماندهى انقلاب کارگرى خلاص کند. رابعا تفاوت استراتژى جنبش سرنگونى و استراتژى انقلاب کارگرى را زايل کند. سرنگونى را انقلاب و سرنگونى خواهى را انقلابيگرى و همه اينها را بر مبنای ادعای پوچ "نمایندگی پرولتاريا" "سوسياليستى" اعلام کند. همه اين بحثها مفصلا توسط ما نقد شده است.
ما وضعيت امروز اين حزب و به گل نشستن کشتى سياست ورشکسته شان را پيش بينى و راجع به آن هشدار داده بوديم. از تزهاى "حزب و انقلاب" تا "حزب و قدرت دوگانه" – که بعدا معلوم شد "حزب و هيچکاره" عنوان بهترى است – تا حزب مبلغ و مروج عقايد پوپوليستى و ناسيوناليستى٬ و شعارهاى جديد حقوق بشرى شان يعنى "انقلاب انسانى براى حکومت انسانى" در مقابل انقلاب کارگرى براى جامعه آزاد کمونيستى و غيره همه مورد نقد عميق ما قرار گرفته است. همه اين تزهاى آقاى تقوائى٬ عليرغم تسليم دسته جمعى شان به پروژه دست راستى سازمان مسلمان هاى سابق و شيپورچى ناسيوناليسم پرو غربى ايرانى شدن در قبال مسائل مختلف در سطح بين المللى و منطقه و ايران٬ شکست خورد.
ايشان از آنرو که حتی موفق نشده است صفوف خود را قانع کند، به جن گيرى سياسى رو آورده است. احضار روح ميکند٬ متلک ميگويد٬ تهديد ميکند٬ و در پس همه اينها ناتوانى سياسیش را بنمايش ميگذارد. اين وضعيت در دنياى واقعى چيزى نيست جز درد زايمان تبديل شدن کامل اين جريان به يکى از محافل جنبش ناسیونالیسم پرو غرب، که نقشى جز گروه فشار به بستر اصلى را ندارد. خودش سينيور سياست نيست٬ جونيورى است که حاضر است پرچمش را خانه بگذارد٬ شعارش را در زير زمين قايم کند يا اصلا دور بريزد٬ حساسيت قديمى حزب را به ناسيوناليسم و مذهب فلج کند٬ تمايز قديمى حزب را با جنبشهاى راست از ميان بردارد٬ در صف واحد آنها زير پوشش و توجيه "به ميان توده ها رفتن" بايستد٬ با اين توهم که "بپرد پشت رل قطارى" که با اين سياستها مسيرش ناکجا آباد است.
حتى اگر همه حرفهاى آقاى تقوائى را بدون هيچ مشکلى بپذيريم٬ ايشان یک زرنگى دهاتى را با تامين سياست و رهبرى کمونيستى اشتباه ميگيرد. تصور و تزش اينست که راننده قطار فرضى توده ها می شود، زیرا از قرار، رضا پهلوى و مير حسين اساسا راننده و "اهل خيابان" نيستند! اين تصور کودکانه "رهبرى انقلاب" بطور عجيبى شباهت دارد به همان به قتل رساندن مامون عباسى و خود را خليفه اعلام کردن! اما مشکل ايشان صرفا بدبينى و خوش بينى نيست٬ مشکل ايشان نگرشى و حرفهاى واقعى دلش است. ايشان ميخواهد نهايتا بخش چپ "جنبش رنگين کمانى" باشد. اخيرا در محافل و در سطح علنى، سلطنت طلبان و جمهوريخواهان و توده ايست هاى ضد کمونيست٬ از "درايت حزب کمونيست کارگرى" و ملحق شدنش به جمع سخن ميگويند. سياست "همه با هم" بار ديگر با يک تفاوت متحقق شده است. با اين تفاوت که توده اى - اکثريتى هاى شيپورچى جمهورى اسلامى در خارج عوض نشدند و با پرچم روزشان که سبز است بيرون مى آيند. راستهاى سلطنت طلب عوض نشدند٬ با سرود فاشيستى اى ايران و عکس رضا پهلوى و جاويد شاه بيرون مى آيند. اين فقط دوستان حميد تقوائى هستند که شعارها و پرچمهايشان را بدستور ايشان در انبارى گذاشتند و با "توده انقلابى" (بخوانيد ائتلاف طرفداران پنتاگون و جناحى از حکومت) همراه می شوند و حتى اجازه حرف زدن و شعار آوردن را هم در مذاکره به آنها نميدهند.
يکى ميگويد: " يا حسين، مير حسين"٬ ديگرى ميگويد: "شاه٬ شاه٬ جاويد شاه"٬ اما اين يکى که سنت قدیمی و اولیه اش همه اردوى مقابل را سه کنج گذاشته بود، جرات ندارد بگويد زنده باد سوسياليسم! کسى که پرچمدار مارکسيسم و کمونيسم و انقلابيگرى را "پوچ" اعلام ميکند، راهى جز همين عاقبت سياسى رقت انگيز ندارد. ميگويم رقت انگیز. اما اين کلمه براى سياستهاى ايشان هنوز درخشان است٬ خود آقاى تقوائى در سخنرانى اش به "کسانى که در صفوف خودشان به منصور حکمت آويزان شدند" ميگويد "بچه حاجى٬ خرده بورژوازى٬ جنبش طبقات ديگر." بله٬ خط منصور حکمت جنبش طبقه ديگرى است٬ جنبش سوسياليستى و کمونيستى طبقه کارگر٬ اما خط ائتلاف با شاه و ميرحسين اتفاقا خط همان "بچه حاجى ها و همان انقلابيگرى خرده بورژوازى" و همان ناسيوناليسم است که ميخواهد آخرين نشانه هاى منصور حکمت در آن حزب را "قاطعانه" زائل کند. و اين براستى رقت انگيز است.
حزب سياسى – فرقه ايدئولوژيک
آقاى تقوائى با آسمان ريسمان بافتن ميخواهد بگويد که حزب ايشان "حزب سياسى" است و کسانى که از تئورى و پراتيک کمونيستى دفاع ميکنند "فرقه ايدئولوژيک" اند. می گوید: "فرقه ايدئولوژيک" اولا کارگر را صنف ميداند و نه طبقه اجتماعى و در مقابل سياست ائتلاف ايشان با جنبش هاى شناسنامه دار بورژوائى "مانع ايدئولوژيک ميتراشد"؛ ثانيا "عاريتى است، چون سياست طبقات ديگر را پيش ميبرد"! از نظر ايشان حزب ما يکى از آن "فرقه هاى ايدئولوژيک" است که "راديکاليسم را در موضعگيرى و نه در سياست" ميداند و خودشان را به نشان "ماترياليسم پراتيک" مزين ميکند که قصد دارد نيرو جابجا کند!
نخير آقاى تقوائى٬ کل ديدگاه شما در سه دهه گذشته به ماترياليسم قبل مارکس٬ حداکثر به فويرباخيسم٬ به تفسير جهان و نه تغيير آن٬ متعلق بوده و اتفاقا توسط کمونيسم پراتيک٬ کمونيسم کارگرى منصور حکمت همواره نقد شده است. اين جنبش تاريخ مکتوب و مدون دارد٬ نعل وارونه که نميتوان زد. شما را چه به ماترياليسم پراتيک مارکس و منصور حکمت؟ کسى که کمونيسم اش را بايگانى ميکند و به صف مرتجعين ضد کمونيست می پيوندد٬ و در بهترين حالت با جست و خيزى در پائين به گروه فشار و نه سازمانده و رهبر کمونيست توده مردم معترض تبديل ميشود٬ جزو بدترين فرقه ها و سکت ها است.
شما چه وقت ميخواهيد متوجه شويد که با تسليم به پرچم بورژوازى نميتوان بورژوازى را در زمين خودش شکست داد٬ اين پنبه را از گوشتان بيرون بياوريد. کسى ميتواند بورژوازى را در زمين خودش شکست بدهد که پرچم کمونيستى را وسط شهر بکوبد و با بسيج جنبش سياسى طبقه اش زير پرچم و سياست متمايز کمونيستى به سوالات جامعه در دوره انقلابى پاسخ دهد. شما که زمانى در ادامه بحث "حزب و انقلاب" تلاش ميکرديد بحث "انقلاب و ضد انقلاب" را طرح کنيد و تا آنجا پيش ميرفتيد که ميگفتيد "همه چيز چپ است٬ جامعه چپ است٬ جنبش سرنگونى چپ است٬ راستى نمانده٬ فقط مائيم" و غيره٬ و همه اين توهمات مورد نقد ما بود٬ چرا حالا به همان ضد انقلاب تسليم شديد؟ نه رضا پهلوى و ناسيوناليستهاى پرو غرب و نه موسوى و عبادى و ملى اسلاميها تغيير نکردند و تلاششان اينست که در متن تحولات سياسى امروز صف و اردوى بورژوازى را تحکيم کنند. اين شمائيد که تغيير کرده ايد و خودتان به چرخ پنجم جنبش سياسى آنها تبديل شده ايد.
ميگوئيد: "اگر کسى بيايد به من با کتابهاى مارکس ثابت کند که بايد رفت پشت خمينى٬ من مارکس را کنار ميگذارم٬ عاشق ايدئولوژى ام که نيستم٬ عاشق تئورى هايم که نيستم"٬ بسيار خوب٬ اما چطور درجا پرچم "مارکسيسمى" را بلند ميکنيد که قرار است با کلمه عبور "توده" متحد مير حسين و جاويد شاه شود؟ شما منتقد گروه فشار نيستيد٬ خود گروه فشار هستيد٬ تلاش شما کنار زدن هر مانعى براى با کله وارد شدن به ائتلاف راست و تبديل آن حزب به يکى از جريانات اردوى راست است. مرزبندى با "فرقه ايدئولوژيک" صرفا اسم رمز اين پيمودن آخرين گامهاى عرض سالن و رفتن از ميان سرخها به میان راستها است.
بحث "فرقه ايدئولوژيک" براى شما کد و زبان حرف زدن با راست افراطى متحد اکس مسلم و راست اپوزيسيون ايران است که بدنبال رويدادهاى پايان شوروى اين عبارت را دست گرفته و عليه کمونيسم کارگرى و مارکسيسم بکار ميبرد. شما دست در انبانى می کنيد که پر از مار و عقرب است و اين را خوب می دانيد. اين تسليم شدن شما به کسانى است که منحط ترين ايدئولوژی هاى بورژوائى را نمايندگى می کنند. اگر لازم باشد در باره ايدئولوژى بطور کلى و جايگاه و مکان آن در نگرش ماترياليسم پراتيک مارکس و منصور حکمت بحث ميکنيم. اما درد شما اين نيست٬ درد شما اينست که حداکثر به واگن آخر قطارى پريده ايد که "رل آن" دست فوکوياما و راست افراطى جهانى و اردوى اسلامى – ناسيوناليستى – شبه دمکرات- قوم پرست ايران است و ميخواهيد اين جنس بنجول را بعنوان "ماترياليسم پراتيک" بفروشيد. مطمئن باشيد که اين عملى نيست.
اگر شما و يا هر کدام از اعضاى رهبرى حزبتان خيلى مدعى هستيد اين گوى و اين ميدان٬ بيايد از موضع مارکسى و کارگرى از اين بحث روى پاى خودش دفاع کنيد. واقعيت اما اينست که شما شاگرد ته کلاس جنبش "نو انديشى" بعد از شکست انقلاب ۵٧ و فروپاشى شوروى هستيد. همه آنها قبل شما با همين سلاح عليه کمونيسم و انقلاب کمونيستى خود شيرينى کرده بودند و البته جوابشان را اجتماعا از مارکسيستها و کمونيست هاى کارگرى گرفته بودند. شما هم جوابتان را خواهيد گرفت.
"واقعيت٬ تبئين واقعيت"
بحث آقاى تقوائى مملو از احکام ناسيوناليستى و تحريف کمونيسم کارگرى است. نقد تمام اين مقولات بحث را طولانى ميکند. ايشان با نقد چپى که معتقد است "سرمايه دارى فقط در کارخانه است و کارگر فقط در کارخانه است" زور ميزند خودش را "چپ و نماينده پرولتاريا" نشان دهد. ايشان واقعيت نقد منتقد کمونيست را قلب ميکند تا در "تبئين" واقعيت به نتيجه دلخواهش برسد. "آن فيلسوف مارکسيست" مورد علاقه ايشان که اسمش را نبرده٬ هر کسى هست٬ در اين تغييرى نميدهد که تبئين ايشان از رويدادهاى يکسال اخير و دهسال اخير دوستان خودش را هم قانع نکرده است.
آقاى مدرسى نیز پیش از ايشان تلاش داشت "در چشم واقعيت نگاه کند." ابتدا در تلاش برای اجتماعی شدن عبارت حکومت کارگری را از شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری" حذف کرد؛ بعد از آن با هدف ائتلاف با ناسیونالیسم پرو غرب، یک منشور سرنگونی تدوین کرد و به تصویب رساند؛ سپس زمانی که با بی اعتنایی آنها روبرو شد، "منشور سرنگونی" اش را بایگانی کرد و بجای اعلام شکست "منشور سرنگونی" شکست جنبش سرنگونی را اعلام کرد. اما از بخت بد، هنوز در صندوق را قفل نکرده بود که خیزش عظیم مردم سرنگونی طلب آغاز شد و ایشان که علنا شکست جنبش سرنگونی را اعلام کرده بود، ناچار شد خیزش آزادیخواهانه میلیونی و مردم معترض را دو دستی تقدیم دو جناح ها رژیم اسلامی کند. "چشم دوختن در واقعيت" به سبک کورش مدرسی سر از پاسيفيسم، انحلال طلبى و خانه نشينى درآورد.
حميد تقوائى اين راه رفته را طور ديگرى ميرود. ايشان ميخواهد پشت فرمان اين قطار بپرد و گرنه مارکسيسم را نميخواهد. اين حزب اگر ميتوانست رهبر يک جنبش توده اى با هر کج و کولگى باشد من به آن زنده باد ميگفتم و بقول معروف "مته به خشخاش نميگذاشتم". اما استدلالهاى ايشان بشدت سطحى است. واقعيت را نه آنطورى که هست بلکه از دريچه تئوريهاى مندرس خویش می بيند. واقعيت نخواستن مردم در داخل کشور و جنبش سرنگونى را "انقلاب" نام ميگذارد و "طبق تعريف" ناچار است موسوى و جناحى از حکومت را "کنار مردم" و يا "نيروهاى سازشکار انقلاب" بنامد. واقعيت سبز را بعنوان پرچم سياسى "مردمى و انقلابى" جلوه می دهد تا رنگ باختن پرچم خود و غير انقلابى شدن سياستش را بدلخواه تبئين کند.
در خارج که با داخل تفاوت ماهوى دارد٬ نه در سازماندهى مردمى که با علاقه مسائل ايران را دنبال ميکنند و جلب آنها به زير پرچم کمونيستها٬ بلکه با نمايندگان سياسى و متحزب جنبشهاى راست در کافه ها پاى مذاکره و اتحاد ميروند تا بتوانند تبعيت وارونه از واقعيت را هضم کنند. در همه حال اکسير هميشه حاضر "توده ها و خيابان" است. کمونیست هایی را که برافراشتن پرچم سرخ و ایجاد یک قطبى کمونيست و چپ در مقابل راستها دفاع می کنند، به ریشخند می گیرد. کمونيستها را بعنوان گروه ١٠ نفره و ٢٠ نفره در مقابل جمعيت ٢٠٠٠ نفره مردم که به فراخوان راستها يکى دو بار جمع شدند مسخره ميکند تا رفتن و پيوستن به ائتلاف آنها را تبئين کند. نقد سوسياليستى و کمونيستى کارگرى را به نقد مهجورترين٬ فرقه اى ترين٬ حاشيه ترين٬ بى تاثيرترين محافل تنزل ميدهد تا بتواند "سياست را از وراى طبقه کارگر" تبئين کنند. واقعيت و تبئين آن براى آقاى تقوائى اينهاست و لابد آن فيلسوف مارکسيست مورد علاقه ايشان هم از همين جنس است.
اما ماترياليسم پراتيک جن گيرى سياسى نيست. ماترياليسم پراتيک اثبات و صحت نظريه و تئورى انقلابى را در پراتيک انقلابى جستجو ميکند. کسى که از موضع طبقات دارا واقعيت را می بيند و واقعيت را تبئين ميکند بناچار پراتيکى متناظر با آن دارد. معلوم نيست چرا نميشود پرچم سرخ و دفاع از راه حل کارگرى براى آزادى جامعه را برافراشت و جمعيت وسيع هزار نفره و در موارد زيادى وسيع تر از ائتلاف راست داشت؟ چرا در استکهلم ميشود؟ چه کسانى اينکار را کردند و يک سر سوزن عقايدشان را قايم نکردند؟ چه کسانى به سفارت جمهورى اسلامى هجوم بردند و خط مشى سياسى و فضاى خارج کشور را تغيير دادند؟ چه کسانى راستها را چند شقه کردند؟ و چه کسانى با تئورى آقاى تقوائى متحد "توده هاى در خيابان" شدند که همزمان با آنها کمونيستها جمعيت وسيعى از "همان توده ها" را در مقابل سفارتخانه حکومت اسلامى جمع کرده بودند و پليس ميزد و جمعيت انقلابى کوتاه نمى آمد؟ رفقاى شما با چهار پرچم همراه با ائتلاف توده ايها- اکثريتها- سازمانهاى قوم پرست- سلطنت طلبان و فاشيستها کنار هم ايستاده بودند و حتى اجازه صحبت به آنها هم ندادند. اگر نمونه ها و آمار را برشماريم٬ سراسر خارج کشور حکم به نفى کل بحث آقاى تقوائى و فاکتهاى من درآوردى شان ميدهد. داخل کشور نيز که از روز روشن تر است. مشکل همان مشکل قديمى است: بجاى توده اى کردن راديکاليسم کمونيستى آنهم در متن يک دوره انقلابى٬ ايشان به رنگ جنبشهاى دست راستى در مى آيد تا مجوز ورود به جمع "توده در خيابان" را پيدا کند. دوستان آقاى تقوائى اگر در آلمان ترديد کردند که با سلطنت طلبان و طرفداران موسوى بروند٬ توسط ايشان به ترسيدن و "قايم شدن پشت مادرشان" متهم ميشوند. ايشان اصولا اين سوال را ندارد که چرا کمونيستها نميتوانند با پرچم خودشان رهبر اعتراض و مبارزه توده اى باشند و اين راستها باشند که بخواهند دنبال اينها بدوند؟ ايشان چنين سوالى ندارد چون به توده اى کردن راديکاليسم اعتقادى ندارد. وقتى واقعيت وارونه باشد٬ تبئين آنهم حتما وارونه است!
اعتراف به شکست
شعار "انقلاب انسانى براى حکومت انسانى" بعنوان يک شعار ناسيوناليستى و حقوق بشرى توسط ما عميقا نقد شد و حتى موضوع جدال سياسى در کنگره ششم اين حزب و فحاشى به رهبرى حزب ما در سخنرانيها و شب و روز کنگره شد. ما پيش بينى کرده بوديم٬ که مجبور می شوند یا شعار را کنار بگذارند و يا با فرمول "اين شعار همان شعار جمهورى سوسياليستى است" آنرا تصويب کنند. همانطور که مشاهده کردیم شق دوم به تصویب رسید که عملا موضوعيت و هدف سياسى اوليه طرح را منتفی می کند. حميد تقوائى در اين سخنرانى به همين موضوع اعتراف ميکند و از رفقاى خودش که اين شعار را بلند نکردند و يا شرمگينانه از آن دفاع کردند٬ يعنى گفتند شعار "حکومت انسانى همان جمهورى سوسياليستى است"٬ گله ميکند و آنها را با عبدالله مهتدى و نوع دفاعش از تشکيل حزب کمونيست ايران براى ناسيوناليستهاى کرد مقايسه ميکند. معلوم نيست آقاى تقوائى هم صف شدن دوستانش با قوم پرستان تازه سبز طرفدار مهتدى و حزب دمکرات با پرچم کردستان در کنار راستهاى متفرقه سلطنت طلب و ملى اسلامى را بعنوان يک "واقعيت" چگونه "تبئين" ميکند؟ همينطور ايشان با ناراحتى عنوان ميکند که "به ما زياد ميگويند پوپوليست. نقد ما به پوپوليسم اين بود که پوپوليسم حل کردن منافع و سياست و غيره طبقه کارگر در خلق است٬ حالا همان خلقى به ما ميگه پوپوليست چون فراخوان اعتصاب عمومى دادى و گفتى کسبه عزيز مغازه ها را ببنديد!" (ريسه حضار) البته ايشان پوپوليسم را نقد نکردند منصور حکمت اينکار را کرد. فوقش ايشان قبول و ترويج کردند. خوب شما بجاى حکومت خلقى حکومت انسانى گذاشته اى٬ و حتى به همين همرديف بودن حکومت انسانى و سوسياليستى هم که اعتراض دارى! سلطنت طلبان هم ميگويند حکومت ملى٬ "آقاى موسوى" و شيرين عبادى هم از همين فرمولهاى حقوق بشرى لابلاى اسلام شان حرف ميزنند. نخوانده ايد؟ نشنيده ايد؟ پوپوليسم مگر شاخ و دم دارد؟ چه کسى مثل فنر سر جاى اولش برگشته است؟
آقاى تقوائى قول داده است منبعد و شخصا در راس يک تعرض سياسى – تئوريک قرار بگيرند. ما منتظر می مانيم ببينيم ايشان و دوستانش چه ميگويند. اين را می دانيم که تعدادى از رهبرى و کادرهاى اين حزب در فحاشى تاکنون "هنرمند" بوده اند، اما چيزى در مايه دفاع کمونيستى نديده ايم. به هر حال ايشان ناچار است براى تحويل کامل اين حزب به اردوى راست به اردوى چپ و کمونيسم کارگرى منصور حکمت تعرض کند. اين سياسى ترين نتيجه سخنرانى ايشان است.
ادبيات جديد عاريتى
آقاى تقوائى مدتى است در سخنرانيهايش هر نوع جانب ادب و احترام به مخاطبش را کنار گذاشته است. در تصور ايشان "رهبرى" به تندخوئى و استفاده از ادبيات مبتذل تنزل يافته است. ايشان در صحبتهايش از جمله در نقد دوستانش جمله معروف "تربچه هاى سرخ" را از کيانورى و حزب توده قرض ميگيرد و ارجاع به منصور حکمت، فعاليت در ميان کارگران و نقد داشتن به اپوزیسیون راست را "راديکاليسم تربچه پوکى که داخلش سفيد است" معرفی می کند! (به تحليل ايشان و صحبت دوستان هم حزبى اش و اينکه چه گفته اند کارى ندارم.) اين ديگر تراژدى است. حزبى که منصور حکمت بنيان گذاشت و فرهنگ سياسى غربى و مدرنيستى و برخورد برابر مشخصه اش بود٬ توسط ايشان به حزبى با ادبيات پوسيده حزب توده و کيانورى تبديل شده است. همينطور ايشان در وسواس برخى از دوستانشان در مورد مواضع و مرزبنديهاى کمونيستى حزب با راستها عناوين بسيار زشتى را بکار ميبرد که توسط نيروهاى حزب الله در انقلاب ۵٧ ايران بکار ميرفت. آيا آقاى تقوائى نميداند که حزب اللهى ها به چپها در انقلاب ايران وقتى تظاهرات ميکردند ميگفتند: "سوسولها دست نزنيد النگو هاتون ميشکنه"؟ اگر فرض کنيم ايشان طبق معمول چيزى از دهنشان پريده٬ کسى در اين پلنوم و اين رهبرى نبود که جرات کند اين تذکر را به ايشان بدهد؟ حميد تقوائى در نقد دوستانش و کسانى مثل ما که بقول ايشان "راديکاليسم مان در مواضع مان است"٬ ميگويد "نگران اين هستيد که النگوهاى مواضع تون بيافته"؟ "نگران اين هستيد که سرخاب و سفيد آب مواضع تون کم بشه"!!؟؟
فقط بايد گفت اين اظهارات مردسالارانه و عقب مانده و اسلامى در پلنوم يک "حزب سياسى" شرم آور است. آقاى تقوائى البته در سوتى دادن استاد است اما اين عبارات زشت و تکرار چند باره آن ديگر "سوتى" نيست٬ اين فرهنگ سياسى جديد و گوشه اى از مناسبات رهبرى و کادرها است. اين نتيجه فرهنگى سياستهاى جديد اين حزب و سير تحول دست راستى شدن آن است. توصيه من به کسانى که هنوز کمونيست اند و امرى اجتماعى و کمونيستى دارند٬ اينست که سوار اين قطار که اين سياستش و اين فرهنگش و اين اخلاقياتش است نشوند. مسير اين قطار ته دره است. اين محتواى "انسانى شده" و بعبارت دقيقتر محتواى سوسياليسم حقوق بشرى و ناسيوناليستى جديد اين حزب است. شما در ميان چپها که سهل است٬ در ميان راستها هم قدرت دفاع از اين ادبيات سخيف و عاريتى را نداريد.
مسائل مختلف ديگرى مانند "مضمون جدال برسر قدرت سياسى"٬ "تعريف انقلاب"٬ "بحث کارگرى بودن اکس مسلم"٬ "بحث جنبشهاى سياسى و طبقاتى جامعه ايران"٬ "مسئله سکتاريسم و مرزبندى با توده مردم"٬ "طبقه کارگر و سياست" و غيره٬ موضوعاتى هستند که با تعاريف حميد تقوائى موضوع نقد و بحث اند که در اين يادداشت از آنها صرف نظر ميکنم. سياستهاى حزب "کمونيست کارگرى" به رهبرى حميد تقوائى جديد نيستند٬ قبلا هم وجود داشته اند٬ اما با شتاب تحولات ايران به فرجام خود نزديک شدند. پوپوليسم مزمن و سرگردان ايشان در دنياى بعد از بلوک شرق و بى افقى چپ راديکال ناچار بود روى زمين واقعى بنشيند. اين ناسيوناليسم چپ بدون مدعا و اخته است که در کنار اردوى راست به جست و خيز مشغول است. پوشش "کمونيسم" براى اين جريان ديگر تماما جعلى است.
وقت آنست که طرفداران کمونيسم کارگرى بدون تخفيف و اجتماعى منصور حکمت به حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بپيوندند. *
٢٨ جون ٢٠١٠